...بشنو از نی...

متن زیر در تاریخ84/5/19، ساعت: 7:2 عصر نوشته شده است.

¤ ز

ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل     که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز

 

٪٪٪٪٪٪

چقدر گاهی نگاه های غریب زیبایند،در تو رد پی کشف نیستند..در پی بنیان کنی و طمع نیستند...در تو فقط تو را میبینند...

چقدر نجیب و ساده مینگرد و چه دوست داشتنی میشود وقتی از دورشدنت دلتنگ میگردد....براستی رشته های ظریفی ما را به هم میپیوندد که ان  نه علاقه و نه عطوفتیست ظاهری، که ارزش انسانیت را هویدا میکند...روزی که از این شهر بکوچم دلم تا ابد برای نگاه هایش تنگ میشود.

کوله بار سنگینی از معنی را با خود خواهم برد...بیتای من ! نمیدانم چگونه به چه زبان سپاس تو را بگویم که از مطاع دنیا سیرو فی لارض را نصیبم کردی و توفیق درک کیف کان عاقبت .... را به من عطا نمودی.

میدانم دلم روزی برای این پاره از ملک ملکوتیت تنگ خواهد شد و تمام بدلیل ان است که آن روز محبوبم، نور دیده ام و آرام جانم را به ندایی در کنارم یافتم.. اه چه کم قدرم و چه نا سپاس...

این روزها این ثانیه ها اگرچه شاید با تجربیاتی نچندان شیرین همراهند و اگرچه همه بر شدت تنهاییم می افزایند اما چون طعم تو را بر من بیشتر چشاند و مرا بیشتر به سویت خواند برایم ارزشمند و ماندگار خواهد بود.

این پاره از گستره سبز بی انتهایت مرا دیوانه وار شیفته خود نموده...چشمانم با دیدن این همه  از شوق میبارند و نکته های خفته در کنه وجود را با آیه های زمین به تفسیر برگ مکتوب میکند....

میدانی دلم دوباره غزل خوانت شد...چگونه مرا به جرقه ای به آتش میکشی ...

آی آی چه نسبت است بی سرو را با تو دلبر  بلند بالا...

بوی یک رنگی از این نقش نمی‌آید خیز

 دلق آلوده صوفی به می نــــاب بشوی


¤ نویسنده: ناهید

پیام های دیگران

متن زیر در تاریخ84/1/19، ساعت: 4:26 صبح نوشته شده است.

¤ خوب من

خدایا

مرا وسیله ای برای صلح و آرامش قرارده،

بگذار

 هر جا تنفر است بذر عشق بکارم

هر جاآزردگی است ببخشایم

هر جا شک حاکم است ایمان،

هر جا یأس است امید

هر جا تاریکی است روشنایی و

هر جا غم است شادی را نثار کنم.

الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی،همدردی کنم.

بیش از انکه مرا بفهمند دیکران را درک کنم.

بیش از انکه دوستم بدارند دوست بدارم؛

زیرا در عطا کردن است که میستانیم و در بخشیدن است که بخشیده میشویم

فرانسیس.


¤ نویسنده: ناهید

پیام های دیگران

متن زیر در تاریخ84/1/19، ساعت: 4:20 صبح نوشته شده است.

¤ ....

روزی بهتر خواهیم دید...چشمانمان دروغ نخواهند گفت...پرده از ذهن غبار آلوده بر خواهیم گرفت...دوباره اندیشه از بطن ذهن زاییده خواهد شد...نردبانی باید...تا از دیوار کدورت بالا رویم...یا به اسمان دست پیدا کنیم و یا خورشید را به باغچه های سایه دار دعوت کنیم....حرفهایم د رگلویم چنبره زده...راه بروز را فراموش کرده...غباری بر روی چشمانم نشسته....کجا میشود چشم ها را شست...برکه های بیداری در دل سکوت گم گردیده...من خود را میخواهم...افسوس...دیگر خود را نخواهم یافت....دست حصار مرا از خود برید...خود را در زندان ایثار به ابد محکوم کرد......به که بگویم...فریـــــــــــــاد ......من خود را میخواهم.

در مقابل دیواری

خاکستری بلند

ابدایش در من

انتهایش  غربت

سخت،سرد....

پیچکی باید بود

برای فتح

نیلوفر احساس

با اکراه

دیوار را پیمود

از فراز

دشتی سرسبز

رمز  فتح

یا عشق


¤ نویسنده: ناهید

پیام های دیگران

متن زیر در تاریخ83/10/12، ساعت: 11:0 صبح نوشته شده است.

¤ سلام

دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را!


¤ نویسنده: ناهید

پیام های دیگران


¤ لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
شناسنامه

پارسی بلاگ
پست الکترونیک
 RSS 

کل بازدیدها: 840

بازدید امروز : 3

بازدید دیروز : 0


درباره خودم

...بشنو از نی...

لینک به وبلاگ

...بشنو از نی...


اشتراک در خبرنامه