...بشنو از نی...

متن زیر در تاریخ84/1/19، ساعت: 4:20 صبح نوشته شده است.

¤ ....

روزی بهتر خواهیم دید...چشمانمان دروغ نخواهند گفت...پرده از ذهن غبار آلوده بر خواهیم گرفت...دوباره اندیشه از بطن ذهن زاییده خواهد شد...نردبانی باید...تا از دیوار کدورت بالا رویم...یا به اسمان دست پیدا کنیم و یا خورشید را به باغچه های سایه دار دعوت کنیم....حرفهایم د رگلویم چنبره زده...راه بروز را فراموش کرده...غباری بر روی چشمانم نشسته....کجا میشود چشم ها را شست...برکه های بیداری در دل سکوت گم گردیده...من خود را میخواهم...افسوس...دیگر خود را نخواهم یافت....دست حصار مرا از خود برید...خود را در زندان ایثار به ابد محکوم کرد......به که بگویم...فریـــــــــــــاد ......من خود را میخواهم.

در مقابل دیواری

خاکستری بلند

ابدایش در من

انتهایش  غربت

سخت،سرد....

پیچکی باید بود

برای فتح

نیلوفر احساس

با اکراه

دیوار را پیمود

از فراز

دشتی سرسبز

رمز  فتح

یا عشق


¤ نویسنده: ناهید

پیام های دیگران


¤ لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
شناسنامه

پارسی بلاگ
پست الکترونیک
 RSS 

کل بازدیدها: 841

بازدید امروز : 1

بازدید دیروز : 3


درباره خودم

...بشنو از نی...

لینک به وبلاگ

...بشنو از نی...


اشتراک در خبرنامه